محمدرضا خباز، نماینده مردم کاشمر و از اعضای کمیسیون اقتصادی مجلس است که سابقه زیادی نیز در کسوت نمایندگی مجلس دارد.وی دکترای علوم سیاسی و از یکی از چهرههای شناخته شده اصلاحطلبی در مجلس محسوب میشود. شاید یکی از روشنترین تصاویری که از این نماینده اصلاحطلب در ذهنها باقی مانده است نطق کوبنده وی در اعلام برائت فراکسیون اقلیت مجلس پس از رویدادهای عاشورای سال 88 بود...
آقای خباز؛ گفته میشود در این سی و دو سال گذشته از انقلاب، هیچ انتخاباتی به اندازه انتخابات نهم مجلس حیاتی نیست. علت این مسئله را نیز مربوط به پیشزمینههایی که از انتخابات دهم ریاست جمهوری در ذهن مردم وجود دارد و شرایط فعلی که در دنیا و منطقه به ویژه با تحریم با آنها مواجهه هستیم، میدانند. پیشبینیتان از آینده انتخابات نهم مجلس چیست؟
هر انتخاباتی نماد مردمسالاری دینی درکشور ما است و اهمیت خاص خود را دارد. اما انتخابات مجلس نهم به دلایل مختلف از اهمیت ویژهتری برخوردار است. حضرت امام (ره) شرکت در انتخابات را یک تکلیف میدانستند و سیاسیون شرکت در انتخابات را علاوه برتکلیف یک حق نیز میدانند. انتخابات حق افراد است تا در سرنوشت کشور شرکت کنند، چه کاندیداها و یا مردم، چه انتخاب شونده یا انتخاب کنندهها حق دردست گرفتن سرنوشت خود درکشوری که زندگی میکنند را دارا هستند. من پیشبینی میکنم با وجودی که برخی از کشورهای دنیا علیه ایران به دنبال نوعی اجماع هستند اما به هدف شوم خود نخواهند رسید. البته درعین حال که دشمن تمام توان خود را برای ضربه زدن به نظام الهی ما فراهم میکند، ما هم باید تمام تلاش و مساعی خود را به کار ببریم که در مقابل توطئه دشمنان ایستادگی کنیم و نگذاریم خواب آنها تعبیر شود و این جز با شرکت در انتخابات میسر نیست.
افرادی در برخی از گروههای سیاسی از همین حالا به دنبال القای مسائلی هستند که ساحت انتخابات را به انواع و اقسام مسائل مکدرکنند. تهمتهای زیادی هم از همین حالا به نحوه اجرا و غیره زده میشود تا ذهن مردم آشفته شود. نظر شما در مورد هدف این گروهها چیست؟
اعتقاد من بر این است که سرنوشت کشور باید از صندوقهای رأی دربیاید و این مردم هستند که با حضور خود به تقویت کشور و نظام قوت میبخشند. اگر باعث شویم که مردم رغبتی نشان ندهند طبیعتاً آثار منفی آن به سراغ کشور خواهد آمد و در آینده پشیمانی دیگر سودی ندارد. علاوه بر اینها اگر قرار باشد در اوایل، اواسط یا حداکثر در اواخر مجلس نهم شرایط انتخاب ریاست جمهوری از طریق نظام پارلمانی در کشور رقم بخورد، اهمیت حضور مردم در انتخابات مجلس نهم دو چندان میشود. آن تعبیری که رهبر انقلاب در کرمانشاه داشتند که ما باید به سوی انتخابات ریاست جمهوری پارلمانی پیش برویم اگر قرار باشد درمجلس نهم اتفاق بیفتد که احتمال قوی دارد اینطور شود، این مجلس از نظر اداره کشور اهمیت بیشتری خواهد داشت.
پس میتوان از این طریق نسبت به اهمیت انتخابات مجلس نهم بیشتر امیدوار بود؟
بله، درواقع مردم با حضور خود در انتخابات زمینه نا امیدی دشمنان، دلگرمی دوستان و تقویت مردمسالاری دینی را فراهم میکنند و دشمن دندان طمع از حمله به ایران را خواهد کشید. ما به عنوان یک حق و به عنوان فرمایش مقتدای خویش و رهبر معظم انقلاب به عنوان یک وظیفه نباید با صندوق قهر کنیم و با عدم حضور، زمینه تضعیف نظام مردمسالاری را درکشور فراهم آوریم.
پیشبینی شما از حضور جریانهای اصلاحطلب در انتخابات مجلس نهم چیست؟ آیا به این امر قائل هستید که شرایطی برای اتحاد این گروه با یکدیگر وجود ندارد و برخی از فعالین اصلاحطلب ناگزیرند درنهایت به صورت انفرادی شانس خود را آزمایش کنند؟
اصلاحطلبان تا به حال نظراتشان را به دفعات بیان کردهاند و البته نظراتشان با هم متفاوت است. عده بسیار اندکی از اصلاحطلبان معتقدند که نباید در انتخابات شرکت کنند، تعدادی از تصمیمسازان هم میگویند که آمادگی برای شرکت دارند ولی شرایط کشور ایجاب نمیکند که شرکت کنند، زیرا اطمینانی از برگزاری سالم انتخابات نداریم واگر در این باره برایمان اطمینان حاصل شود در انتخابات نهم مجلس کاندیدا معرفی میکنیم. اکثریت و نه البته همه اصلاحطلبان، که عموماً از اعضای فراکسیون خط امام مجلس هستند نیز بر این اعتقادند، کسانی که شرایطی خوبی در حوزه انتخابیه دارند و احتمال رأی آوردنشان وجود دارد، نباید خود را از انتخابات محروم کنند و شرکت آنها در انتخابات ایرادی ندارد تا این گروه نیز بتوانند در انتخابات نهم مجلس نیز نقشآفرینی کنند.
به نظرتان شانسی برای انتخاب شدن دارند و یا بهتر بپرسم به نظرتان در نهایت اصلاحطلبان قادر به ارائه یک لیست واحد هستند یا خیر؟
به نظر نمیرسد دو گروه اول، نسبت به شرکت کردن افرادی که شرایط انتخاب شدن را به صورت انفرادی دارند، مخالفتی داشته باشند. تفاوت نوع شرکت کردن این گروهها نیز در نوع شرایطی است که میخواهند برایشان فراهم شود. همانطور که گفتم اگر شرایط فراهم شود این گروهها نیز در انتخابات شرکت میکنند و لیست ارائه خواهند داد. اگر این مجموعه در این مدت کوتاه باقی مانده به جمع بندی برسند و حاکمیت نیز به آنها چراغ سبز نشان دهد که در انتخابات شرکت کرده و لیست ارائه دهند، قطعاً انتخابات مجلس نهم با لیست اصلاحطلبان آرایش داده میشود.
چند درصد احتمال این مسئله وجود دارد؟
این احتمال وجود دارد. در واقع آرزوی من این است که مسئله ارائه لیست از سوی اصلاحطلبان رخ دهد.
منظورتان از حل شدن چیست؟
یعنی حاکمیت و هیئتهای نظارتی و اجرایی این اطمینان را به اصلاحطلبانی که غالباً خارج از مجلس هستند بدهند که انتخابات مجلس نهم رقابتی خواهد شد و به جز حکم قانون، جلوی کسانی را که در انتخابات شرکت میکنند، نخواهد گرفت. اطمینان داده شود که انتخابات کاملاً رقابتی است و عدهای قرار نیست ازدوپینگ استفاده کنند. دوپینگ ممنوع و رقابت قراراست به صورت سالم، یکنواخت، یکسان و آزاد صورت بگیرد. اگر این اطمینان به آنها داده شود، این گروهها نیز لیست مشترکی ارائه میکنند که به نظر من هم برای نظام ما در داخل و هم برای بُعد بیرونی و خارج مناسب است.
تأثیر داخلی شرکت منسجم اصلاحطلبان در چیست؟
علت تأثیرخوب داخلی این مشارکت این است که قریب به اکثریت اصلاحطلبان و بیست و دو میلیون نفری که در سال 76 به آقای خاتمی رأی دادند باز هم به پای صندوقهای رأی میآیند.
و اگرآن لیستی که شما میگویید داده نشود؟
اگر آن لیست داده نشود، برخی از اصلاحطلبان به صورت انفرادی خواهند آمد و طبیعتاً تحت عنوان لیست اصلاحطلبی نمیآیند زیرا این گروه اصولاً به جمع بندی نرسیده اند که لیست بدهند. حتی ممکن است که با یک تابلو و شعارجدید به میدان بیایند. البته من معتقدم اگرچه دیر شده است ولی میتوان به اصلاحطلبان خارج از مجلس که سابقه خوبی در مدیریت کشور و در قوای مقننه و مجریه داشتهاند، اطمینان خاطر داد.
نگفتید چند درصد احتمال دریافت اطمینان خاطر و ارائه این لیست را میدهید؟
من احساس میکنم اگر در یکی از نمازهای جمعه و بقیه تریبونهای رسمی کشور امید را در دل آنها زنده کنند احتمال بسیار
بالا است که این اتفاق بیفتد. به نظر من شرایط اصلاحطلبان در مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم بهتر خواهد بود، زیرا مردم از رفتار اقتصادی و تورمی دولت که درکشور به وجودآمده ناراحت هستند و من مطمئنم که در این صورت مردم اقبال خوبی نسبت به انتخابات خواهند داشت.
منظورتان ازآن دوپینگی که گفتید چه بود؟
دوپینگ به معنی حمایت غیرمنصفانه است. حمایتهای غیرمنصفانه در انتخاباتهای برگزار شده درکشور به صورت متفاوت دیده شده است که هم میتواند شامل هیئتهای اجرایی و هم شامل هیئتهای نظارت باشد و هم مسئولان کشور میتوانند در دوپینگ نقش داشته و یا آن را حذف کنند. درحال حاضر هیئتهای نظارتی دربرخی ازحوزههای انتخابیه عموماً اصولگرا هستند به عنوان مثال در یک منطقه میآیند و بررسی میکنندکه فلان اصلاحطلب زمینه رأیآوری خوبی دارد و آن اصولگرای مورد نظر آنها رأی نمیآورد، زمینه کنارگذاشتن آن اصلاحطلب با پروندهسازی فراهم و وی حذف میشود. این دوپینگ و حمایت مالی و دولتی برای آن فرد اصولگرا است که متأسفانه آثارش به این شکل بروز میکند.
آقای خباز! این موضوع را قبول دارید که درهمه دورهها و دولتها و مجلسها این رانتها به نوعی وجود داشته است و مربوط به جریان اصولگرا هم نیست؟
علاقه را نمیشود کتمان کرد. مثلاً فرض میکنیم شما فرماندار شهر ما هستید و من نیز کاندیدای آنجا، این فرماندار قلباً دوست دارد که من رأی بیاورم. این یک حرف است تا اینکه همه امکانات را بسیج کند تا من رأی بیاورم. این دوپینگ است و قلب را نمیشود، عوض کرد.
خود شما حتماً در دورههای مختلف این مسائل را دیدهاید؟
میدانید که در همه دورهها به جز یک دوره که در اکثریت بودم در بقیه دورهها در اقلیت مجلس قرار داشتم. در5 دوره که کاندیدا شدم به فضل خدا در هر 5 دوره مرا تأیید کردند و اتفاقی برای من نیفتاد، ولی در جاهای دیگر دیدهام که هیئت اجرایی برای اینکه دوست ندارند فلان فرد انتخاب شود، شرایطی را فراهم میکنندکه با ایجاد شایعه و پخش شبنامه این فرد کنار زده شود. در این پنج دوره به اندازه زیادی از این موارد دیدهایم و تجربیات فراوانی در این مسائل داریم. بنابراین دوپینگ به معنای استفاده غیرمنصفانه یک نفر از امکانات دولتی، سیاسی، مالی، اداری و بسیج نیروها است. من اول انقلاب قاضی بودم. علت اینکه از این کار بیرون آمدم این بود که وقتی یک فرد حزباللهی درکنار فرد دیگری رو به روی من مینشستند تا من درمورد آنها قضاوت کنم، دوست داشتم این فرد حزباللهی حاکم شود. این برای یک قاضی بد است و به خاطر همین استعفا کردم وگفتم در فکر من این است که یک حزب اللهی رأی بیاورد بنابر این اصولاً من به درد قضاوت نمیخورم زیرا نباید برای قاضی فرقی کند طرف مورد قضاوت از چه دسته و گروهی است. فرماندار و هیئت اجرایی و نظارتی نیز باید نقش قاضی را داشته و حتی اگر فرزند خودشان نیز در آن شرایط بود، مانند یک قاضی رفتار و خواستههای قلبیشان را در اجرا وارد نکنند.
مصداقی صحبت کنید. به موضوع خاصی اشاره میکنید؟
در حال حاضر عدهای امکانات مالی خود را در اختیار گروهی گذاشتهاند و پولهای فراوانی را نیز خرج میکنند. برخی از افراد به جاهایی از کشور میروند و قولهایی میدهند و متأسفانه بعضی از قولهایشان مربوط به کاندیداها و نه نمایندگان است و جالبتر این که همین حالا برخی از دستگاههای اجرایی خواستههای این افراد را محقق میکنند. بالطبع مردم از این سوی میگویند که این فرد هنوز نماینده نشده در دولت چقدر اعتبار دارد، وای به روزی که نماینده شود.
وزیر اطلاعات در گردهمایی اخیر مبلغان مدرسه فیضیه محورهای جالبی مطرح کردند. ایشان گفتهاند که یکسری اعتراضات سیاسی به سمت حاکمیت انجام میشود و میخواهند از تهاجم لغزنده و دوپهلو در عرصههای مختلف استفاده کنند که این هدف مشترک جریان انحرافی، اصلاحات و فتنهگران است، شما فکر میکنید چه دلیلی برای اشتراک این سه گروه وجود دارد و چه وجه مشترکی بین فتنهگران و اصلاحطلبان وجود دارد؟
به نظر من یکی از مشکلات اولیه ما این است که برای هیچ یک از جریاناتی که اسم میبرند یک تعریف مشخص وجود ندارد.
مثلاً چه گروههایی؟
مثلاً اصلاحطلبان، درحالی که برای اصلاحطلبان تعریف مشخصی نداریم که چه کسانی در این حیطه جمع و چه کسانی در این حیطه جمع نمیشوند. یا وقتی بحث انحراف میکنیم نمیگوییم منحرفین چه کسانی هستند و تعریف شما از انحراف چه کسی است؟یا حتی وقتی از اصولگرایان نام میبریم نمیدانیم اصولگرایان چه افرادی هستند و همه کسانی که نقطه مقابل اصلاحطلبان هستند خود را اصولگرا میدانند. حتی در این میان اصلاحطلبان راکسانی میدانند که نقطه مقابل اصولگرا هستند.
و در مورد جریان انحراف؟
جریان انحراف که پدیده جدیدی است و کسانی که به ارکان دولت وابستگی دارند به جریان انحراف تعبیر میشوند. اعتقاد من بر این است چون تعریف درستی وجود ندارد، نوعی به هم ریختگی را ایجاد میکند وگرنه اصلاحطلبان اصلی یک دور در مجلس و دولت حضور داشتهاند. من این حرف را که گفته شود، کسانی که در دولت آقای خاتمی حامی وی بوده و به پشتوانه بیست و دو میلیون رأی ایشان در کشور مسئولیتی داشتهاند با گروه انحراف مشترک هستند را نمیپذیرم و آن را به شدت تکذیب میکنم.
یعنی هیچ یک از اعضای گروههای اصلاحطلب با این جریان مرتبط نیستند و یا با آنها همکاری نمیکنند؟ بنابراین دلیل چنین انتصاباتی چیست؟
در حال حاضر اینهایی که در دولت هستند نقطه مقابل اصلاحطلبانند و لطمههای زیادی که به اصلاحطلبان خورده است به وسیله همین مجموعهای ایجاد شده که متهم به انحراف هستند. چگونه ممکن است مجموعهای که تحت عنوان اصلاحطلبی با لطمات جبران ناپذیر متهم به انحراف بودند، در حال حاضر در کنار هم و سر یک میز بنشینند. شما میدانید که بعضی از نمایندگان مجلس ششم کجا هستند؟! اینها هم جزو همان تعداد مسئولینی بودند که شما از آنان با پشتوانه رأی بیست و دو میلیونی مردم به آقای خاتمی صحبت کردید.
آن تعداد اندک انگشتشمار که ازکشور خارج شدند و به دامن دیگران پیوستند را اصلاحطلب نمیدانیم.
بنابر این از نظر شما اصلاحطلبان به چه کسانی اطلاق میشود؟
آن دسته از افراد منتسب به این گروه که مجموعهای درحال خدمت در کشور هستند را شامل میشود. فرض کنید که ما در حال حاضر تعدادی اصلاحطلب در مجلس هشتم هستیم. تعداد زیادی از افراد دیگر این گروه هم هستند که در دولت خاتمی معاون، وزیر، معاون اول بودهاند و در حال حاضر به عنوان استاد دانشگاه یا سایر مشاغل درحال خدمت به کشور هستند. این افراد به هیچ وجه با گروهی که متهم به انحراف هستند سر یک میز نمینشینند.
معمولاً وزیر اطلاعات بر اساس شایعات سخنی را رسانهای نمیکند. به نظر میرسد مسئله فراتر از اینها است...
من نمیخواهم سخن وزیر اطلاعات را رد کنم. البته ایشان اطلاعات پشت پرده وسیعتری از ما دارد ولی ممکن است تعداد اندکی از افراد در این باره وجود داشته باشند که آقای وزیر این اطلاعات را بیان کردند اما نمیشود این را به اصلاحطلبان منسوب کرد و ارتباط دادن این دسته از افراد به اصلاحطلبان کار خوبی نیست و مثل این میماند که یک فرد به شهری رفته باشد و در آن شهر با وی بد برخورد کرده باشد و او به دیگران بگوید که همه مردم آن شهر بد هستند. این به نظر من ظلم است.
این اشتباه ولی یک واقعیت است که مشت نمونه خروار است. این طور نیست؟
این مسئله از آن مشتها که نمونه خروار شود، نیست. مشتی که نمونه خروار میشود مثالش همراه خود است. مثلاً شما میخواهید گندم بخرید، وقتی وارد انبار میشوید نگاه میکنید ده تن گندم ریخته شده است از سه گوشه آن گندم برمیدارید و نگاه میکنید و میگویید من این گندم را به این قیمت خریدارم این مشت نمونه خروار میشود. ازآن طرف هم میگویند به خاطر یک بی نماز نمیتوان در مسجد را بست. اگر این طور باشد ما باید فاتحه همه چیز را بخوانیم. این منطقی نیست. مشت نمونهای از خروار در تجارت است، نه اینکه شما بگویید یک جمعیت بیست و دو میلیونی با گروه انحراف هماهنگ هستند. این موضوعی ناممکن
است و معنایی ندارد که ما با گروهی که اصلاً قبولشان نداریم سر یک میز بنشینیم. چندی پیش که این سخنان مطرح شد باخود گفتم که انگیزه این حرف چیست؟ وقتی مسئله را دنبال کردم متوجه شدم یکی از دوستان اصلاحطلب ما که نماینده مجلس است مقالهای در روزنامه منسوب به انحراف چاپ کرده است. دلیل همگی این پشت پردهها همین بوده است. من این نماینده را دیدم و قضیه را پرسیدم. گفت من مقالهای نوشتهام و هر کجا که آن را چاپ کند من مقالهام را به آنها میدهم ولی این دلیل بر نزدیکی خط فکری ما با آنها نیست. افرادی که داخل مجلس هستند و نمونه بیرونی آن آقای خاتمی که تقریباً هم اگر قرار باشد لیستی داده شود باید به محوریت ایشان باشد، امکان ندارد با گروه انحراف سر یک میز بنشینند.
اصولاً با شرایطی که در انتخابات دهم ریاست جمهوری پیش آمد آیا باید آقای خاتمی به جریان سیاسی کشور بازگردند؟
حدس من بر این است که اگر برای آقای خاتمی شرایط فراهم شود، ایشان برای لیست محوریت پیدا میکنند. لیست که به تنهایی نوشته نمیشود، گروهی باید محوریت داشته باشند، مگر ممکن است گروهی با محوریت آقای خاتمی با گروهی که منسوب به جریان انحرافی هستند و اتفاقا بیشترین ضربهها را به اصلاحطلبان زده و بیشترین فحشها را دادهاند، سر یک میز بنشینند؟ این برای من اصلاً قابل تصور نیست.
چه شرایطی باید از نظر شما برای بازگشتن آقای خاتمی فراهم شود؟
به نظر من درست است که دیر شده ولی با کار مضاعف میشود آن را جبران کرد. من معتقدم بزرگانی که درکشور نقشآفرینی میکنند، باید نشستهایی داشته باشند. به ویژه بزرگان روحانیت که ادبیات خاص خود را دارند اگر به میدان بیایند این اتفاق خواهد افتاد. من اتفاق را محال نمیدانم و این مسئله ممکن و میسر است. البته طرفین باید تواضع کنند و لجبازی به مصلحت نیست.
به نظرتان در حال حاضر لجبازی در میان اصلاحطلبان وجود دارد؟
ببینید، اگر در کار سیاسی به صددرصد هدف نرسیدید به هشتاد و یا حتی پنجاه هم رسیدید باید قانع باشید، زیرا همه خواستهها صد در صد عملیاتی نیست. باید یک مقداری آقای خاتمی از خواستههایشان پایین بیایند و یک مقداری هم تصمیمگیران و تصمیمسازان وضع موجود بالا بیایند تا با یکدیگر همتراز شوند وسر یک میز بنشینند و البته هم اطمینان دهند که یک انتخابات رقابتی در پیش خواهد بود. ایشان وقتی بیاید طبیعتاً بقیه که در درون نظام و علاقهمند هستند هم به دنبال ایشان خواهند آمد و آن انتخابات با شکوهی که مورد علاقه همه ماست انشاالله اتفاق خواهد افتاد.
آقای خباز؛ رئیس دیوان محاسبات گفته است که هیچ نهادی درآمد کل کشور را نمیداند و مدیران اجرایی کشور با قوانین آشنایی ندارند. اگر دیوان محاسبات قرار است بازوی نظارتی مجلس باشد، پس چگونه است که هیچ نهادی درآمد کل کشور را نمیداند. آیا این موضوع عادی است یا در بقیه کشورها نیز رایج است؟
یکی از اتفاقاتی که در دولت هشتم افتاد روی کار آمدن مدیرانی بود که تجربه کاری نداشتند و با قوانین کشور نیز آشنا نبودند و چون سازمان مدیریت هم منحل شد، این دو مسئله دست به دست هم داد تا این اتفاق رقم بخورد.کار سازمان برنامه و بودجه سابق این بود که بر نحوه هزینهها نظارت میکرد و کارکارشناسی انجام میداد ولی آنقدر مسائل آنها دست و پاگیر بود که تقریباً موی دماغ اجراییها شده بودند. از این طرف نیز اگر قرار بود شخصی مدیر شود وی را با این مسائل آشنا میکردند و حداقل یک دوره بودجهریزی را به وی آموزش داده و به اندازه دو واحد دانشگاهی اطلاعاتی از سازمان محاسبات در اختیارش میگذاشتند که اگر تصمیمی را گرفت و اتفاقی در بودجه کشور افتاد بتواند به درستی تدبیر کند. همین مسئله باعث میشود که همیشه این فرد مسئول بداند که روزی به سراغش خواهند آمد و همیشه مدیر نیست. بنابراین باید پاسخگوی تصمیماتش باشد و ممکن است در اثر حکمی که در جریانات قضایی کشور داده شود، اموالش را مصادره کنند.
بنابر این تأیید میکنید که چنین وضعیتی وجود دارد؟
خب علت دارد. از یک طرف سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شد و از آن طرف مدیران کمتجربه آمدند و هر دستوری که به آنها داده شد بدون تفکر درمورد عواقبش آن را اجرا کرده و فکر نمیکنند در آینده دستگاههای نظارتی به علت کارهای خلاف قانونی که انجام شده، به سراغ آنها خواهند رفت. درحال حاضر ممکن است به علت این که مدیران خطاکار در مسند هستند به سراغشان نروند ولی روزی خواهد آمد که حداقل جلوی حقوق بازنشستگی وی را خواهند گرفت. البته اینکه هیچ کدام از مسئولین کشور میزان اعتبارات را نمیدانند، دو پهلو است. اما اگر بگوییم برخی از مدیرانی که در حال حاضر ناکارآمد و ناآگاه هستند نمیدانند که این عواقب فردا برایشان وجود خواهد داشت، درست است.
یعنی واقعاً هیچ مقامی درکشور به جز برخی دولتیان میزان دقیق اعتبارات را نمیداند؟
اگر بگوییم هیچ کس نمیداند که البته درست نیست. یکی از جاهایی که حتماً این رقم را میداند، خزانه کل کشور است. معاون وزیر اقتصاد و دارایی کل اعتباراتی که به خزانه میرود قطعاً این راقم را میداند. از سوی دیگر دیوان محاسبات نیز وظیفه اش این است که دقیقاً بودجهها را ارزیابی کنند و ببینند که بودجهها در مسیر خود ارزیابی شدهاند یا خیر. مثلاً بانک مرکزی از این مسئله اطلاع دارد. زیرا بعد از اینکه نفت به فروش میرود ارزها به حساب بانک مرکزی بازمیگردد و تبدیل به ریال میشود و ریال نیز به حساب خزانه دولت ریخته میشود. اما اگر منظور ایشان این باشد که بعضی از دستگاههای اجرایی باید بدانند که بودجه چقدر است و چه میزان از آن هزینه شده و یا چه میزان هزینه نشده است و در بودجه کشور نوعی هرج و مرج به وجود آمده است، من معتقدم که درست است.
آقای خباز؛ موضوع مادامالعمر بودن حقوق مدیران سیاسی که اخیراً منعکس شده چهره مجلس را مقداری مخدوش کرده است. البته این مصوبه کان لم یکن شد اما تصور بدی به وجود آورد. بعد از قضیه استیضاح وزیر اقتصاد و قبل از آن نیز نوع برخورد نمایندگان با طرح نظارت، این مصوبه خاطره خوبی از مجلس هشتم به جای نگذاشت.
حدود یک ماه قبل از این که استیضاح به صحن بیاید و وقتی هنوز امضاهای اولیهاش درحال جمع آوری بود من با خبرنگاران مصاحبه کردم و گفتم که استیضاح حق مجلس است ولی راه حلش این نیست. هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد. من معتقد بودم که استیضاح در حال حاضر به عقیم شدن پرونده کمک خواهد کرد و اگر وزیر رأی نیاورد، دلیل این است که خود وزیر متهم نیست که اگر از وزارت بیفتد، دادستانی سریع وی را بازداشت کند، ولی اگر وزیر باشد هرموقع دادستانی اراده کند، به علت داشتن پست وزارت باید برود و اطلاعات را در اختیار قوه قضاییه بگذارد.در واقع هر زمان دادستانی اراده کند وزیر باید هر مدرکی را دراختیار بگذارد.
و در صورتی که از وزارت میافتاد؟
اگر وزیر میافتاد، وزیر بعدی هیچ وظیفه و اطلاعاتی و هیچ الزامی نیز نداشت زیرا پشتش گرم به رأیآوریاش است و با خود فکر میکند این مجلس دیگر مرا استیضاح نخواهد کرد و به همین علت با بی میلی پاسخگو خواهد بود. من همان زمان گفتم که استیضاح این وزیر به مصلحت نیست. نکته دوم درخصوص حکم رئیس بانک صادرات بود. همه اتفاقات در بانک صادرات افتاد ولی حکم رئیس این بانک را وزیر اقتصاد و دارایی نزده بود. باید بگذاریم همه مسائل در همه ابعاد آن روشن شود زیرا اگر وی این حکم را زده بود، طبیعتاً برآن اشراف نیز داشت و رئیس بانک صادرات زیرنظر وزیر انجام وظیفه میکرد و همین مسئله باعث گرفتن یقه وزیر میشد ولی چون حکم را هیئت مدیره صادرات زده است طبیعتاً از آنها و نه از وزیر اقتصاد تبعیت میکنند. استیضاح ضمن اینکه حق مجلس است از همان زمان دارای ابهاماتی بود که باید ابتدا این ابهامات برطرف میشد و بعد این استیضاح صورت میگرفت. ایرادی نداشت این استیضاح کمی به عقب میافتاد و حتی تا آخرین روز مجلس یعنی 6 خرداد 1391 هم میتوانستیم وزیر را استیضاح کنیم. من همان روز هم گفتم که با این شرایط وزیر رأی میآورد ولی رأی وی به قول معروف ناپلئونی است. وقتی که رئیس مجلس در طرفداری وزیر صحبت کرد پیشبینی من تقویت شد و با بیست و اندی اضافه از ناپلئونی رأی آورد. اعتقاد من براین است که استیضاح کار پسندیدهای است ولی زمان و محل آن مهمتر است.
درمورد تبصره سه و مسئله حقوق مدیران سیاسی و باقی ماجراها نگفتید.
دراین مورد هم به همین شکل است. وقتی مجلس در مورد تصویب این تبصره با هجمه رسانهها روبهرو شد، برخی آقایان دستپاچه شدند و باهم دوتا حذف، یکی حذف تبصره سه و دیگری حذف استفساریه را آوردند که شما حتماً جنجالهای صحن علنی آن را در مجلس گوش کردید.
منبع:جوان آنلاین
ان الذین آمنواوعملواالصالحات سیجعل لهم والرحمن ودا... هماناآنان که ایمان آوردندوعمل صالح انجام دادندخداوندرحمان آنهارامحبوب می گرداند
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 183139
کل یاداشته ها : 356